مه مه ممنوع
دخترکم بهار جون: یه خبر بد بد برات دارم. یه خبری که هر کی بشنوه شاید گریش بگیره. برام خیلی سخته که بخوام این کار رو باهات بکنم. ولی مجبورم عسلم!! به خاطر خودت. امروز 19 ماهه شدی و طبق معمول لب به غذا نمی زنی و مرتب به من وابسته شدی و مه مه می خوری. من این مشکل رو چند سال پیش هم با یاشار جون داشتم. داداش جونی هم مثل تو بود. من هم با مشورت چندین پزشک کودکان تصمیم گرفتم که دخملوک دیگه مه مه نخوره تا این وابستگی من و نو برای شیر خوردن یه کمی کم بشه. مامان الان داره کلی گریه می کنه و نمی تونه جایی رو خوب خوب ببینه و کلی غلط غلوط می نویسه. البته اینو مامان ها بیشتر درک می کنند. فکر کن چیزی...